☼ _ Pars Boys _ ☼
معمای عجیب چاه پول
نزدیک به 200 سال نسلهای متوالی از مردان در گروههای چند نفری یا به تنهایی در جزیره متروک و کوچک نوا اسکونیا به کندن چاه و حفر تونل برای پیدا کردن گنجی کلان مشغول شده بودند.
نزدیک به 1/5 میلیون پوند برای یافتن این گنج خرج شد دریا یابندگان گنج در جزیره (( اوک ایلند )) را به سختی و مکرر مجازات می کرد. چاه از میله عمیقی همراه با یکردیف تونلهای جانبی تشکیل شده بود که گاه و بیگاه از آب دریا پر می شد دسته دسته مردان امیدوار در این راه خسته شده و از کار افتادند غرق شدند یا دست از کار شیدند.
تا به امروز آنچه از درون چاه پیدا شده عبارتند از سه رشته زنجیر از جنس طلا و ( بعضی می گویند از جنس مس روایات دوگانه است) تکه پوستی که بر روی آن حروف I و V نوشته شده و سنگی با حروف رمزی حک شده که در ارتفاع 27 متری چاه یافت شده است بعضی از مردم خوشباور آن را چنین ترجمه کرده اند سه متر پایینتر 2 میلیون پول پنهان شده است.
جستجو برای گنج در 1795 وقتی که پسر جوانی به نام دانیل مک گینس از شهر کوچک چستر بر قایق همراه دو دوستش برای بازی به این جزیره متروک بقاییای دگل کشتی را دیدند که بر ساحل به درختی تکیه داشت.
با یادآوری قصه های محلی درباره گنج و غنائم دزدان دریایی او و دو پسر دیگر شروع به حفاری کردند آنها تیر چوبی را در میان گل چسبناک پیدا کردند و در زیر آن سکوهای ضخیمی از جنس چوب بلوط در ژرفای سه متر و شش متر و نه متر یافتند اما کار سختتر شد و بعدها به دلایل زیاد از جمله عدم موفقیت در کسب کمک از اهالی خرافاتی جزیره مجبور به تعطیل آن در سال 1704 شدند.
در آن سال یکی از اهالی ثروتمند جزیره به نام سیمون لیند نخستین شرکت گنج یابی را تاسیس کرد حفاری اغاز شد اما بزرگترین و اولین مانع در راه حفاری ظاهر شد: آب
اما حفاریهای آنها بدنه چاه را سست کرده بود و باعث شد که ته چاه فرو بریزد و به همراه آن صندوقها نیز فرو رفته و محتویات - احتمالی – آنها نیز پراکنده شد. اما اینبار اعضای گروه فهمیدند که چرا چاه از آب دریا پر می شود. تونلی دست ساز در عمق 33 متری پیدا شد که دریا را به چاه اصلی متصل می کرد این تونل با دینامیت خراب شد اما چاه همچنان از آب دریا پر می شد بعدها در سال 1942 تونل دیگری در عمق 50 متری کشف شد. ممکن است هنوز تونلهای فرعی دیگری نیز وجود داشته باشد بعد از 200 سال حفاری و مته کاری و تخلیه آب محل چاه اصلی تقریبا گم شده است اما سوال اصلی هنوز بر جاست: چه کسی چه چیزی را در آنجا پنهان کرده است و برای چه؟
افسانه های که درباره حفر چاه و پنهان کردن گنج توسط کاپیتان کید بر سر زبانهاست باید نادیده گرفته شود کید دریانوردی ماهر بود اما قادر نبود بر چنین عملیاتی نظارت کند این چاه و تونلها توسط گروهی معدنچی زبده حفر شده بود .
رابرت فورنو نویسنده کتاب اسرار چاه گنج جالبترین نظریه ها را ارائه داده است. با در نظر گرفتن محل چاه و طنابهایی که در 1795 کشف شد می توان نتیجه گرفت که چاه در 1780 در بحبوحه جنگهای استقلال امریکا حفر شده است. در 1758 پادگان انگلیس در نیویورک توسط قوای جرج واشنگتن در محاصره بود. فرماندار منطقه تمام پرداختهای نظامی انگلیس در امریکا را بر عهده داشت و البته نگران حفاظت از آنها هم بود او دستور داد تا پولها در محل امنی پنهان شود. گروهانی که مامور انجام این کار شداز رسته مهندسی هالیفاکس در نوا اسکوتیا بود. فورنو استدلال می کند که تنها گنجی با حجم بسیار بزرگ به حفر چاهی به آن بزرگی احتیاج داشت.
مشکل در اینجاست که هیچ سابقه ای وجود ندارد تا نشان دهد که ارتش انگلستان چنین مبلغ عظیم پول را از دست داده باشد چنین قضیه ای باعث افتضاح بزرگی می شد و عاملین آن را به دادگاه می کشاندند از آنجا که چنین افتضاحی در هیچ جا ثبت نشده پس قضیه بدینصورت است:
چاه خالی است. یعنی زمانی که خطر رفع شد پولها را از چاه بیرون آورده اند. یک روز دو مورچه داخل یک لیوان شیشه ای افتادند. آنها با عجله در
کف لیوان به دست و پا افتادند تا بتوانند راه خروجی پیدا کنند. اما با این که مورچه ها لزوماً نمی دانند، واضح است که ته یک لیوانِ سالم هیچ شکافی ندارد. خیلی زود متوجه شدند که دهانۀ لیوان، یعنی همانجا که از آن به داخل لیوان افتاده بودند، تنها راه رهایی
است. پس سعی کردند از دیوارۀ لیوان بالا بروند.
دیوارۀ شیشه ای لیوان خیلی صاف و لغزنده بود و مورچه ها بعد
از چند سانتی متر پیشروی، دوباره به کف لیوان سقوط می کردند.
این اتفاق چندین بار تکرار شد. حتی یک بار تا نزدیک دهانۀ لیوان هم
رسیدند، اما در آخرین گام سُر خوردند و به کف لیوان افتادند. بدیهی است که وقتی در پیشروی های بیشتر، شکست می خوردند، درد
سقوط هم بیشتر می شد.
عاقبت یکی از مورچه ها که ناامید شده بود، دست و پاهایش را مالید و به دیگری گفت: فکر می کنم دیگر نباید خودمان
را به خطر بیاندازیم.
این کار بی فایده است. سرانجام خودمان خرد و خمیر می شویم. اما مورچۀ دوم بدون توجه به او گفت: ما تازه به یک قدمی پیروزی
رسیده ایم. جایی برای ناامیدی نیست. شاید یک تلاش دیگر کافی
باشد. این را گفت و بالا رفتن از سر گرفت.
زمانی که به تنهایی تلاش می کرد، بارها مثل قبل افتاد و ... اما سرانجام خستگی ناپذیری اش نتیجه داد و با آخرین نیرویی که
داشت خود را به لبۀ لیوان رساند و خود را رها کرد.
مورچۀ آزاد بعد از این که موفق شده بود و شاهدی قوی بر حرفش داشت، برای تشویق مورچۀ ناامید به او گفت: وقتی کسی در آستانۀ موفقیت است، ممکن است این زمان در عین حال سخت ترین قسمت هم باشد. برای همین فقط کسانی که در این شرایط دلسرد نشوند، پیروز و موفق می شوند. در یک دهکده، پیرمرد خرمندی زندگی می کرد.
افرادی که به مشکلی بر می خوردند یا سوالی
داشتند، به او مراجعه می کردند. یک روز یک
بچۀ باهوش و زِبل که می خواست سر به سر
پیرمرد خردمند بگذارد، پرندۀ کوچکی گرفت و
آن را طوری در دستش گرفت که دیده نشود.
بعد پیش پیرمرد رفت و به او گفت: پدربزرگ،
من شنیده ام شما باهوش ترین مرد دهکده
هستید. اما من باور نمی کنم. اگر راست است،
می توانید بگویید که این پرنده ای که در دست
من است زنده است یا مرده؟
پیرمرد نگاهی به پسر انداخت و فکر کرد اگر به
او بگوید که پرنده زنده است، او با یک حرکت
کوچک دستش پرنده را می کشد، و اگر بگوید
که پرنده مرده است، او پرنده را آزاد می کند تا
به خیال خودش ثابت کند که از پیرمرد باهوش تر
است. پیرمرد دستش را روی شانۀ پسرک زبل
گذاشت و با لبخند گفت: مرگ و زندگی این
پرنده به ارادۀ تو بستگی دارد.
بله. آینده و سرنوشت هر کسی مانند آن پرنده
در دست خود فرد است. هر کسی در تحصیل،
شغل و هر کار و انتخابی که دارد، اگر تلاش
کند، موفق خواهد شد. فیلسوفی گفته است که
زندگی عبارت از رشته ای از گزینه ها است.
آینده و سرنوشت هر کسی کاملاً در دستان خودش قرار دارد. اینم قسمت دومش نظر یادتون نره :
۱ـ وظيفه سبب شد كه كارها به خوبي انجام بگيرد ، اما عشق كمك كرد كه به زيبايي انجام بگيرد.
۲ـ كساني كه دير قول مي دهند ، خوش قول ترين مردم دنيا هستند.
۳ـ آنچه كه امروز در دل دارم ممكن است آرزوي فردايم باشد.
۴ـ اعتبار همه چيز نه در ارزش آنها ، كه در معناي آنهاست.
۵ـ براي اينكه اميد خدشه دار نشود ، مجبور شد برخي جزئيات را ناديده بگيرد.
۶ـ ساعت ، لاشه زمان است كه بر روي مچ سنگيني مي كند .
۷ـ زندگي مثل يك نقاشي است ، با اين تفاوت كه در آن از پاك كن خبري نيست .
۸ـ خوبي هاي كم ، بدي هاي زياد را نمي پوشاند.
۹ـ چيزي به نام شكست وجود ندارد ، آنچه به دست مي آيد نتيجه است و بس .
۱۰ـ گاهي اوقات يك لبخند ساده ، آسانتر از مواد منفجره قلبي را ويران مي كند .
بقیش رو تو ادامه مطلب بخونید امیوارم که خوشتون بیاد . . .
ادامه مطلب ... ۱ـ بهترين راه براي حفظ آثار باستاني ، همچنان در زير خاك بودن آن ها است .
۲ـ دهانم را بسته نگاه داشتم تا حرف در دهانم نگذارند.
۳ـ چهره زيبايش فرودگاه نگاه ها شد.
۴ـ اكثر آدم هاي لاغر با رژيم مخالفند.
۵ـ بي صداترين تار را عنكبوت مي نوازد.
۶ـ پركار ترين عضو بدنش فكش بود.
۷ـ از كاريكلماتورهاي پيچيده ، دل پيچه مي گيرم.
۸ـ كاش فردا همان ديروز آمده بود.
۹ـ هميشه با اخم هايش ، غنچه هاي لبخندم را پر پر مي كرد.
۱۰ـ بازار ريا سكه است ، با صداقت ، اعلام مفلسي مي كنم.
بقیش رو تو ادامه مطلب بخونید امیوارم که خوشتون بیاد . . . ادامه مطلب ... *-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*
1- هر دو تاشون فکر مي کنن جامعه درکشون نمي کنه.
10- این یکی رو شما بگین تا درجش کنم از این شماره به بعد با نظرات شماست . . .
*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*
نويسندگان موضوعات پیوندهای روزانه ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() پيوندها ![]() ![]() ![]() ![]()
![]()
|
|||||||||||||||||
![]() |